نی‌ نی سایت

خیانت و طلاق: خلاصه تجربیات نی نی سایت

نمایش بیشتر

‫5 دیدگاه ها

  1. این زندگی یه روزایی مثل طلقه که آفتاب نداره… منم یه زمانی حس میکردم زمین زیر پام خالیه بعد از اون اتفاق، اما یاد گرفتم هر زخمی تموم میشه. راستش بعضی وقتا فکر میکردم چرا من؟ چرا این بلا سر من اومد؟ اما الان میدونم زندگی ادامه داره… اگه شما هم مثل من از این روزای سرد رد شدین یا حالا توش گیر کردین، خوشحال میشم بشنوم چطور دارین با این حس کنار میاین یا اگه دوست دارین بیشتر در مورد بخشیدن بدون انتظار یا حضانت بچه ها بعد طلاق بنویسه… 😊👋 یه وقتایی آدم فقط میخواد بدون دیگه تو این راه تنها نیست

  2. خیلی وقته تو این سایت می چرخم و مطلب جدیدی سراغ ندارم که اینقدر دقیق به درد بخوره…

    یادم میاد یه دورانی خودمم توی همچین موقعیتی بودم. بعد از اینکه فهمیدم خیانت شده، اولش فقط می گفتم شاید اشتباه کردم، شاید من بد فهمیدم… ولی اون احساس درونی همیشه آزارم می داد.

    چیزی که فهمیدم اینه که بعد این ماجرا آدم داغون می شه ولی دنیا تموم نمی شه. من فکر می کردم زندگیم تمام شده اما الان می بینم چقدر رشد کردم. اون موقع فکر می کردم تنهام، ولی با کمک دوستان خوب و یه مشاور درست و حسابی، بتونسم از این مرحله عبور کنم.

    برای بچه ها واقعا سخته… من سعی کردم جلوی بچه هام دعوا نکنیم، ولی می دونم خیلی تو ذهنشون مونده. هنوزم بعضی وقت ها می پرسم مامان چرا بابا این خونه نیس و قلبم می شکنه.

    یه چیزی که مهمه اینه که آدم نباید خودش رو سرزنش کنه. من ماه ها با این فکر عذاب آور زندگی کردم که حتما من مقصرم، من جذاب نبودم… اما حقیقت اینه که خیانت یه انتخاب شخصیه و تقصیر کسی نیست جز کسی که تصمیم گرفته این کار رو بکنه.

    پسرخالم هم همین مشکل رو داشت، اون یه سال با روانشناس کار کرد تا بتونه دوباره اعتماد کنه به آدم ها… بعضی وقت ها می گفت چقدر سخت شده که فکر کنه هر رابطه ای ممکنه به همین روز بیوفته.

    امان از این شبکه های اجتماعی… یه مدت منم عکساشون رو نگاه می کردم و هی خودم رو آزار می دادم. بعد یهو یه روز حسم عوض شد و پاکشون کردم. انگار یه وزنه از دوشم برداشته شد.

    حالا که نگاه می کنم می بینم این مسیر هرچقدر هم سخت باشه، آدم رو قوی تر می کنه… 🙂

  3. والا خوندن این مطلب یاد اون روز انداخت که توی تاکسی نشسته بودم و علی‌رغم اینکه طرف با من بود، دلش پیش یک نفر دیگه بود. بعضی وقتا آدم باورش نمیشه چطور ممکنه کسی دوست داشتنی مثل من رو با یک غریبه عوض کنه! ولی راستش زندگی بعد جدایی هم بد نبود، یاد گرفتم باید فیلتر شکن قلب رو همیشه روشن بذاری و کد تخفیف شادی رو بریزم تو سبد خرید زندگی. تازه کلی فرصت شد کتاب‌های نخوندمو بخونم و کلاس یوگا برم… الانم که با هر پیامک تبلیغاتی می‌گم شاید همسرم جدیدمه داره پیام میده!

  4. در زندگی مشترک، خیانت مثل زلزله ای است که هیچ وقت نمی توان مسیر ترک هایش را پیش بینی کرد. من به عنوان کسی که سالهاست در این حوزه کار می کنم، دیده ام بسیاری که فکر می کنند می توانند روی ترک ها را بپوشانند، ولی واقعیت این است که زیر این پوشش، شکاف عمیق تر می شود. مهم نیست چقدر تلاش کنی، بعضی زخم ها جایشان همیشه می ماند. یادم می آید زوجی که بعد از ده سال زندگی مشترک با وجود مشاوره های متعدد، نتوانستند دوباره به هم اعتماد کنند.

    خیانت فقط یک اتفاق نیست، یک زنجیره است که حلقه هایش به هم وصلند. اول بی اعتمادی، بعد حس خیانت، سپس تلاش برای بخشش و در نهایت تصمیم گیری. مشکل اینجاست که خیلی ها در همان حلقه اول گیر می کنند و نمی گذارند درد تمام شود. من همیشه به مراجعانم می گویم وقت بگذارید و بگذارید زخم خوب شود، نه اینکه رویش نمک بپاشید. یک دفعه دیدم خانمی سه ماه بعد از کشف خیانت، همان روزی که همسرش را بخشیده بود، دوباره شروع کرد به چک کردن موبایلش.

    در مورد فرزندان، چیزی که مرا همیشه درگیر کرده این است که بعضی پدر و مادرها فکر می کنند با ماندن در یک رابطه ناسالم، لطفی به بچه ها می کنند. در حالی که بچه ها خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنیم می فهمند. یادم هست پسری ده ساله به من گفت “مامان وقتی بابا نیست خوشحال تر است، ولی وقتی بابا می آید همه دروغ بازی می کنند”. این حرف خیلی برایم تکان دهنده بود، چون نشان می داد بچه ها دارند یاد می گیرند چگونه رابطه غلط داشته باشند.

    خاطرم هست یک پیرمرد هفتاد ساله که بعد از چهل سال زندگی مشترک متوجه خیانت همسرش شده بود، به من گفت “فکر می کردم عمری زندگی خوبی داشتیم، حالا نمی دانم کدامش واقعی بود و کدام دروغ”. این جمله مرا به این فکر انداخت که شاید بعضی رابطه ها مثل خانه ای است که سالها در آن زندگی کرده ای، ولی یک روز می فهمی پیاش سست بوده. وقتی خیانت وارد زندگی می شود، دیگر نمی توانی مطمئن باشی کدام خاطرات واقعی بودند. زندگی بعد از خیانت مثل راه رفتن روی یخ نازک است، همیشه ترس شکستن داری.

  5. خونه اولم بود یک سال از ازدواجمون میگذشت… اون روزها فک میکردم زندگی شیرین ترین اتفاق زندگیمه تا اینکه یک روز تو پیام های گوشیش یه چیزایی دیدم که قلبم رو خرد کرد 🫂 هنوزم که هنوزه بعضی شب ها با صدای گریه از خواب میپرم…

    تو اون روزای سیاه سنگین ترین فکرم بچه مون بود… میدونی چقدر سخته جلوی اشک هاتو جلوی یه بچه پنج ساله بگیری؟ اونم وقتی میبینه باباش خونه نیس…

    حالا سه سال گذشته… باورم نمیشه چقدر آدم میتونه قوی بشه… هنوزم درد داره ولی دیگه اون زن شکسته نیستم… یه جورایی باهاش کنار اومدم… شاید وقتی بزرگ بشه بتونم براش تعریف کنم چقدر قوی بودم

    بعد از طلاق فهمیدم بعضی آدما فقط واسه درد خوردن ساخته شدن… ولی زندگی یه روز بهت ثابت میکنه که میتونی دوباره نفس بکشی… دوباره بخندی… دوباره عاشق بشی 😊

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا